«
پرواز شماره 498 هواپیمایی کره ایرلاین از سئول هفته پیش به زمین نشست.» کافی است این صدای اطلاعات فرودگاه در سالن یک فرودگاه امام(ره) طنیناندازمی شود تا ولولهای به پا شود.چندصد نفر به سمت گیت ورود مسافران حمله میبرند، مسافران خارجی و کسانی که منتظر مسافرند بیاطلاع از همهجا، هاج و واج دارند این صحنه تهاجم و اجتماع را میبینند؛ «آقا! خبریه؟ تیم ملی اومده؟»
جوانی که دارد سرک میکشد این سوال را از پیرمرد شیکپوشی که کت و شلوار اتوکشیده تنش کرده و دسته گلی به دست دارد میپرسد، نگاه عاقل اندر سفیهی به جوان میکند؛ «خبر نداری؟ یانگوم اومده؛ یانگوم جان. با اون دستپختش، با اون حجب و حیا و...» و لقلقزنان به سمت جمعیت میرود تا عقب نماند. ناگهان صدای سوت و کف و جیغ، و چیلیک چیلیک و نور فلش دوربینها فضای سالن را پر میکند. صفحه مونیتوری موبایلهای دوربیندار رو به ورودی گیت، رو به آسمان گرفته شده. چند مسافر چشمبادامی با وحشت و بهت در حالی که چمدانهایشان را از بین ملت به هیجانآمده بیرون میکشند، خودشان را از وسط جمعیت نجات میدهند و به سمت در خروجی میروند.
«یانگوم بیا اینجا» «یانگوم، آیلاویو...». لی یونگ آئه با روسری قرمز و مانتویی که نقوش کرهای دارد زیر نور فلشها در حالیکه سعی میکند تعجبش را زیر لبخند پنهان کند وارد سالن فرودگاه شده. چند مرد کرهای که معلوم است جزء تیم مدیریت و حفاظت او هستند، دورش را گرفتهاند. ناگهان مهران مدیری جلو میرود و دسته گلی را به او میدهد. مترجمی حرفهای او را ترجمه میکند. خیلی عجیب است تا حالا کسی متوجه حضور مدیری در فرودگاه نشده بود.
همه حواسشان به یانگوم بوده. خیلیها تا مدیری را میبینند، جیغشان بنفشتر میشود. «کیه؟ بازیگر خارجیه؟ جومونگه؟ سوسانوئه؟» یکی از ماموران فرودگاه با تعجب این سوال را از یکی از مسافرها میپرسد.این تصویری از ورود لی یونگ آئه به تهران است؛ تصویری که اگر او به تهران میآمد احتمالا اتفاق میافتاد. اینجا گزارشی تصویری داریم از سفر یانگوم به ایران. در چند برش و در چند روز. جاهایی که احتمالا به آنجاها سر میزد.
در کنار فخرالتاج
راز یانگوم در دست یانگوم
در حلقه خبرنگاران
مقدمتان گلباران